بارانباران، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

زندگی قافیه باران است

قراره از شنبه شمارش معکوس شروع شه...

    ســـــــــــــلام سلام شنبه میریم دکتر تا روزِ دیدارمون مشخص بشه خدا کنه دکتر سونو بده دلم برای دخترم تنگ شده چند  ماهه ندیدمش   همش استرس دارم ،مثل عید سال اولی که منو بابائی عروسی کرده بودیم باید تدارکِ عیدو میدیدم  .   چیدن سفره هفت سین که تو خانواده ما خیلی رسوم محکم داره  و تدارک پذیرائی از مهمونای عید و خونه تکونیِ قبل از سال تحویل. من اون موقع 21 ساله بودم اولین بار بود که باید خودم تنهائی خانم خونه میشدم.       حـــــــــــــــــــــــــالا بارانم داره میادو بایدمامان شم یعنی کاری مونده که یادم رفته باشه برای اومدن   دخترم ...
17 تير 1390

راستی کی تموم میشه

  سلام بارانِ مامان: هوا که تاریک میشه و بابا ئی میگه بریم بخوابیم گِریم میگیره واااااااااااااااااای دوباره شب شد و باید بخوابیم من و شما به قول خاله ساناز انگار تو اتوبوس میخوابیم نشســــــــــــــــــــته دوست دارم چشامو ببندمو یک ماه دیگه رو ببینم که نفسم از آب و گِل در اومده   خدایا به مامانائی که حاملگیه سختی دارن کمک کن ما که همش 15-20 روزه حالمون زیاد خوب نیست دیگه داریم میمیریم پریشب که همش داشتم تو جام تکون میخوردمو غلت میزدمو ناله میکردم بابات گفت عزیزم به خودت تلقین نکن که حالت بده منم جدیه جدی دستامو بالا بردمو گفتم خدایـــــــــــــــــــا یه آرزو دارم اینو حامله کن الهی بمیرم ...
16 تير 1390

بالاخره الوعده وفا

  سلام به باران جونِ خسته مامان که 2 روزه بیشتر خوابیده و سلام به مامانا و نی نی هاشون یکی از خانهایی که برام سخت بود تموم شد مهمونی سیسمونی و آش حضرت زهرا.همه تونو سر پختن آش دعا کردم   مهمونی خیلی خوب بود جای همه خالی بود اتاق بارانم همه دیدن دیگه میتونم ساک بیمارستانو ببندم بارانم اولین کادوهای زندگیشو گرفت خاله ساناز براش یه دامن خوشگلِ عسل با آفتابگیر لی آورده بود خاله الهه یه بلوز ناز خاله شبنم یه پیراهن خودش دوخته بود خاله سارا یه پیراهن نیو بورن مارک سه سیب خلاصـــــــــــــــــــــه...کلی کادوی خوشگل مــــــــــــــــــــــــــــــــــــرسی خاله جونام کلی ...
11 تير 1390

شمارش معکوس مهمونی

  سلام باران جونم فردا مهمونیه دقیقا همین ساعت   استرس گرفتم همه چی خوب برگذار شه آخه برای همه کارام محتاج همه شدم مجبورم کارو به دیگران بسپارم همه هم کارارو به لحظه آخر میندازن میوه ،صندلی ،...خدایا از استرس مردم برام دعا کنید پست بعدیم بعد از مهمونیه   ...
8 تير 1390

مامان پنگوئن

   از مامان پنگوئن به باران:   سلام دخترم؟این روزا متوجه میشی وقتی دارم راه میرم شما فقط به دو طرف حرکت میکنی؟ مامانت پنگوئن شده     مامانی تا حالا من تو رو خورده بودم حالا که تو گنده شدی تو مامانو خوردی؟ 10 روزه که دیگه اون مامان فائقه زرنگ نیستم کلی طول میکشه از پله ها بیام بالا کار نمیکنم ،یعنی نمیتونم کار کنم آخــــــــــــــــــــــــــــی ،مامانائی که 9 ماه استراحت مطلقن یا خیلی ورم کردن چقدر بهشون سخت  میگذره 7 روزه مامان پنگوئن نشسته میخوابه فقط تو رو خدا گلکم سالم بیا بذار خستگی مامان در بره عاشقتم 1000 تا   ...
6 تير 1390

عروسی خوش گذشت؟2

    سلام مامانی پنج شنبه بازم عروسی دعوت بودیم میدونم خیلی بد گذشت   من و شما بدترین شبو تو این 8 ماه گذروندیم مامان شب تا صبح یا گریه کرد یا ناله قول مردونه مردونه ،نه ببخشید ما مرد نیستیم قول محکم یه مامانو میدم تا وقتی بیای نذارم اینقدر خسته و اذیت شی   ولی چه عروسیی بود من و خانمای مسن فقط نشسته بودیم همه میرقصیدن نمیدونی... خواننده همون شب بود     من و شما هم کلی غصه خوردیم تنهائی بابائی البته خیلی بهمون سر میزد ولی خوب دیگه... کلی بابات برات رقصید یعنی واقعا من مامان شدم ؟ دیشب باورم شد همه چیزِ مامان مامان برات جونشو میده   &nb...
4 تير 1390